کوچه و پس کوچه های تنهایی من انتهایی ندارد؛کوچه های تنهایی من سیاه سیاه تاریک است!
قدم میزنم در پس دیوار لنگ لنگان فرار میکنم از تنهایی!
در بین راه محکم به زمین میخورم!
قدرتش را ندارم!
ولی بی آنکه کسی باشد که دستانم را بگیرد بلند می شوم!
بلند می شوم و دوباره راهم را در این کوچه های تاریک و بی انتها ی تنهایی ادامه می دهم!
قدم بر می دارم!
می روم و می روم!
ولی در تاریکی انتهایی نمیبینم و همچنان خواهم رفت تا زمانی که نوری ببینم!
کوچه روشن شود و دیگر تاریک نباشد!
به امید نور قدم بر می دارم و می روم!
در دور دست نوری میبینم!!!
نزدیک تر می شوم نور بیشتر میشود!
نور بیشتر می شود و همه جا را فرا میگیرد!
کوچه دیگر تاریک نیست!
من در خیابانم!
در روشنی نور دگر از کوچه و تاریکی و تنهایی خبری نیست؟!؟
من دست در دست یار قدم بر می دارم!
ناگهان حس غریبی مرا فرا می گیرد!!!
چشمانم را لحظه ای می بندم و دوباره باز میکنم!
چشمانم دیگر جایی را نمی بینند!!!
دوباره کوچه و تنهایی و تاریکی!
آری اینها همه خیال من بوده!
من هنوز در تاریکی بی انتها ی کوچه هستم!
در حال قدم برداشتنم!
می روم و می روم تا بی نهایت...
سلام دوست عزیز همینتور که گفته بودید شمارو لینک کردم لطفا منم با اسم simshome لینک کنید تا بد
سلام
وبلاگ خوبی داری
به من هم سر بزن
-------------------
گالری عکس بازیگران سینما
www.parspic.ir
اووووووووووووووووووو
چی شدی باز؟
چرا دوباره این همه غمناک نوشتی؟
همین جوری نوشتم دیگه
حالا معلوم هست کجایی
چرا دیگه آن نمیشی؟
لابد وقت هایی که من آنم شما نیستی
خوب بود...
انقدر آهنگ غمگین گوش میدی اینجوری میشه دیگه!
یه ذره یانی گوش کن خوبتر هم میشه ;)
نه اینایی که نوشتم واقعی بود من تو کوچه های نزدیک خونمون زیاد قدم زدم تنهایی!!!
سلام.خیلی قشنگ بود و خیلی غمگین یکجورایی حرفهای دلمه چقدر خوبه که میتونی اینقدر قشنگ بنویسی
خیلی ممنونم ازت!
فکر نمی کردم اینقدر همه با این مطلب حال بکنن
salam