آخر من از گیسوی تو خود را می آویزم به دار
آخر من از گیسوی تو خود را می آویزم به دار
وقتی اومدی کسی تورو ندید اما من دیدمت
کسی تو رو حس نکرد ولی من باهمه وجودم حست کردم
همیشه دلم می خواهد برات شعر بنویسم
عاشق باشم و دلتنگ نمی ذاره نذاشته
همین خورده ریزی که اسمش زندگی
مسافر غریب من جاده زندگیت کجاست
بگو که مقصد دلت تو خونه فرشته هاست
چه قصه ها گفتی برام از روزگار نالوتی
گفتی دیگه خسته شدم از عشقهای دروغکی
سفر یه جور شکایت به خنده های دیگران
چقدر دلم خسته اس کنار من بمون
حرفهای من هنوز ناتمام تا نگاه می کنم وقت رفتن است

باز هم همون حکایت همیشگی
پیش از اونکه با خبر بشم لحظه عظیمت تو ناگزیر میشه
تو کوله بار خستگی که پر شده از خاطره
یه قلبی هست که می شکنه
بهت میگه یه حس کور که از این بیچاره دل بکن
دیو فریب سرنوشت می خواهد تو رو جدا کنه
یکی میگه کاشکی نره منم میگم خدا کنه خدا کنه خدا کنه
وب زیبایی است اما حیف برا خوندن مطلبت عینک ته استکانی لازم است
بابای نامردم! قهزم بات
جواب پ.م که نمی دی منم که لینک نکردی
سلام . خیلی فشنگ بود
چرا به حرف جینی گوش نمیدی هان ؟
سلام. من حدود ۱۰ ساله که دنبال این آهنگم. اسم خوانندشو میدونین کیه؟